بسم الله الرخمن الرحیم
به نام او که خالق جهان است
اینجانب محمد رضا نورمحمدی در روز نهم اسفند ماه هزاروسیصدو چهل دو در محله قدیمی مشهد بنام حوض قلیانی که هم اکنون سرخس 16 نامگذاری شده پا به این دنیای فانی نهادم جو کاملاً اسلامی و پدر سالاری مطلق حاکم منزل ما بود تاجائی که مادرم بجز حرم مطهر نه جائی بلد بود و نه اجازه رفتن بجائی داشت دورهء ابتدائی را در مدرسه عبدالهیان و ولیعهد سابق و راهنمائی را درمدرسه پهلوی (سابق) کوچه تنباکوچی درس می خواندم وخاطرات بسیار زیاد از آن دوره دارم که خالی از لطف نیست شما هم بدانید و با این زمان مقایسه کنید در آن زمان بعد ازظهر هر جمعه همسایه های محل درخانه ما جمع می شدند و همگی ساکت و به رادیویی که مشابه یک جعبه بزرگ گوجه بود گوش می دادند خلاصه هنوز به دوم راهنمائی نرفته که باپدر و مادرم عازم سفرحج واجب با اتوبوس شدم به خاطر دارم که این سفر حدود هفت ماه طول کشید برای رسیدن به عربستان می باید ازکشورهای ترکیه سوریه واردن هاشمی گذر کنیم محله بنی هاشم درمدینه منوره بخصوص مسجد شیعه ها وروحانی اش بنام حاجی لباسانی واداب و رسوماتشان از جمله مجالس هایشان و عروسی هاشان که مارا هم دعوت می کردنند بخصوص غذایی که گوسفند را کامل لای برنج پخته وچند نفری در مجمعه های میل مینمودند
و مکه مکرمه که بزرگترین هتل اش بنام زمزم بود را هیچ گاه فراموش نخواهم کرد بویژه اینکه پدرم که یک اسکناس هزار تومانی به صرافی های کنار قبرستان بقیع می داد و پانصد بیست ریال عربستان می گرفت البته می ترسم وقت شما را زیادی بگیرم و چون خاطرات از حج تمتع زیاد است خلاصه
و بعد از برگشت از سفر به درس ادامه داده و جبران مافات و غیبت انجام شده نموده تا یکسال عقب نمانم و از آنجایی که خواست خدا بود در پایان دوره راهنمائی مجدد عازم خانه ای دوست شدیم این دفعه بیشتر شامل لطف حق قرارگرفته که در برگشت از حج و بعد از پنج روز اقامت در اردن هاشمی موفق به اخذ ویزای عراق شده وچهار ماه درآن کشور اقامت کردیم تمام اماکن متبرکه را بخوبی را زیات نمودیم و دوره دبیرستان رادر رشته ادبیات ادامه دادم پدرم زیاد مایل به ادامه تحصیلم نبود و بیشترعلاقه داشت که من درس طلبه ای بخوانم واز همان کودکی مرا پای منبر های مرحوم شیخ احمد کافی که یکی از بهترین وعاظ بود میبرد درضمن یادآور شوم که من آخرین فرزند خانواده هم هستم به همین جهت بیشتر مورد لطف خانواده بخصوص برادرانم قرار می گرفته ام و درکنار برادرم مشغول بکار شدم ایشان تجربه ای از برق ودرب بنجره سازی داشت اما من به تراشکاری که نزدیک محل سکونت مان بود می رفتم بعد از چند ماه کارکرد به توصیه برادرم به مرکز فنی وحرفه ای مشهد رفته تا کار را بصورت رسمی وحرفه ای شروع کنم دوره آموزش تراش کاری را تمام کرده و چون علاقه زیاد به قالب سازی داشتم موفق به اخذ مدرک استاندارد کشوری شدم سرتان را بدرد نیاورم بعداز کش قوس زیاد با برادرم پروانه تاسیس جهت تولید ادوات کشاورزی گرفته و مشغول بکارشدیم مدت زیادی سپری نشد که تست زراعی کرج را برای محصولات تولیدی مان گرفتیم و در کنار ادوات کشاورزی خط تولید انواع یاطاقان های اس ان راشروع کردم و به تهران ارسال میکردیم درهمان زمان هم خدمت سربازی را در کارگاه های مختلف وزارت دفاع می گذراندم بعداز پایان دوره سربازی زمانی زیاد نگذشت که تصمیم برجدا کار کردن گرفتیم برادرم بکار ادوات ومن هم شروع بکار تراشکاری و ساخت قطعه کردم در این بین با شخصی خیر خواه آشنا شدم این اشنایی منجر شد از همان تاریخ یعنی از سال 1370 مشغول به فعالیت در زمینه تهیه انواع بیس پلیت وبولت گردیدم تجربه بیست ساله باعث این شد که همین رشته را دنبال نمایم و در جلوی اساتید بزرگ خودم درس پس دهم . وخداوند راشاکر و سپاسگزارم که در سرنوشت من بهترینها رقم خورده که قابل وصف نیست من خودم را اینقدر لایق لطف پروردگار نمی دانم که به ارزانی داشته همه چیز را از بهترین ها نصیب و روزی ام کرده است در کسب هم از این لطف بی پایانش بی بهره نبوده چون بهترین مشتری ها را دارم و خداوند منان را شاهد می گیرم که همگی آنها را از صمیم قلب دوست دارم و سعی دارم که خیر خواه همگی باشم و (ادامه دارد)
التماس دعا دارم با تشکر نورمحمدی
نظرات شما عزیزان:
اميد 
ساعت14:51---2 اسفند 1390
ببخشين حاج اقا چرا طلبه نشدين!!؟بهد از اون 2 بار دوباره قسمت شده برين؟
|
تبادل
لینک هوشمند
معرفی
<-PollName->
نويسنده: 
